مسلمون شدنم
امروز 9 آذرماه است وقتی 15 روزه شدم منو بردن مسلمون کنن مامانی از صبحش هی منو بوس می کرد ومی گفت امروز میخوام مسلمونت کنیم واسه خودت مردی میشی منم گوش میکردم وخوشحال می شدم اما چشمتون روز بد نبینه چه دردی داشت اینقدر جیغ زدم گریه کردم ولرزیدم ! طفلی مامانی دلش کباب شد اونم همپای من گریه می کرد ازم معذرت می خواست آخه من پسر صبوری بودم تا اون روز حتی یکبار هم گریه نکرده بودم مامان جون ومامانی کلی صلوات برام فرستادن ودعا کردن آخر سر هم بعد از سه ساعت گریه تو بغل مامان جون خوابم برد و آروم گرفتم دستت درد نکنه مامان جون ! اما حالا خوشحالم چون تو این سن کم...
نویسنده :
خاله زهرا
9:28